دیباچه

دیباچه

هر چه می خواهد دل تنگت بگو
دیباچه

دیباچه

هر چه می خواهد دل تنگت بگو

آنچه من از گل محمد آموختم !

    و چه مایه صبوری ، چه مایه صبوری می طلبد این نفرین نوشتن !       محمود دولت آبادی

   چند سال پیش وقتی کتاب «در تنگ» اثر" اندره ژید" را خواندم ، با خود گفتم که بدون شک این زیباترین داستان عاشقانه ایست که من خوانده ام و شاید از این عاشقانه تر و عارفانه تر وجود نداشته باشد. این بار پس از پایان رمان «کلیدر» نیز احساس می کنم کتابی در راستای ادبیات حماسی، از این برتر وجود نخواهد داشت و این چند ماه، اوج لذت من در زندگی و در وادی مطالعه بوده است و خواهد بود. به بیانی دیگر، اگر چه در حال حاضر چندین کتاب دیگر در ذهنم وجود دارند که قصد خواندن آنها را در آینده ای دور یا نزدیک دارم ولی تصور نمی کنم دیگر تا آخر عمر از خواندن کتابی به اندازه کلیدر لذت ببرم. شاید عمده ترین دلیلش این باشد که من در جوانی و در حساس ترین برحه زندگی با کلیدر زیسته ام. با طبیعت کلیدر و با آدمهای داستان کلیدر زندگی کرده ام و این بدون شک در ذهن خواننده تاثیری عمیق و فراموش ناشدنی خواهد گذارد .

   قصد آن ندارم راجع به خود کتاب بنویسم لذا به ذکر این نکته اکتفا می کنم حتی اگر خیلی از جریانات داستان ساختگی باشد و قهرمان کتاب آنگونه که بیان شده نباشد و حتی اگر در واقعیت به خلاف آن بوده باشد، صرف قهرمان پروری نویسنده با آن قلم زیبا که قبل از آن حتی به ذهنم هم نمی رسید، آمیختگی ناب زبان روستایی با ادبیات کهن پارسی نظیر «تاریخ بیهقی»، شاهنامه و بهتر است گفته شود «چوپان نامه» ای پدید آورده که هر خواننده ای را اگر چه خراسانی نباشد و اگرچه اهل مطالعه نباشد، به تحسین کردن آن وا می دارد. و اگر خواننده مثل بنده علاقمند به این گونه زبان و دوستدار این گونه شخصیتها و عاشق دلباخته فرهنگ اصیل این آب و خاک باشد، در بخشهایی از کتاب باید لبانش را به دندان بگزد و بغضش را در گلو خفه کند. این نیز تا پایان تراژیک "گل محمد" دوام نخواهد یافت و با دیدن منظره سر بریدن "ستار" و جنازه "زیور" و ماجرای گیله گیسوی "شیرو" ناچار است بلند بلند و هق هق کنان به روی کتاب گریه کند.

   چه می شود کرد ؟ سرو را معنا به ایستادن است و مرد را معنا به سر نیفکندن. آی "دولت آبادی"، کاش اینجا بودی، مثل پدرم، به مانند بزرگترین استادم، معلمم، دوستت دارم، دستت را کاش می بوسیدم. می توانستم جای ستار، گل محمدم را بگویم : آی مرد ، آی برادرم ، . . . عزیزت می دارم . . .

   به من یاد دادی دشوار نیست قهرمان شدن، دشوار است قهرمان ماندن . شهداب به کامت گل محمد! یادم دادی که حرف مرد یکیست و دو تا نمی شود. به من آموختی که ولنگاری زبان، ولنگاری اندیشه و روان را به همراه می آورد.

   درست در روزگاری که زندگانیم به پوچی و بیهودگی پیش می رفت، در دورانی که نیستی و فکر مرگ همدمم شده بود، این تو بودی که گفتی وقتی زندگانی به راه پلشتی خواست کله پا بشود، پس زنده باد مرگ؛ و اگر نه، بیزار باشم از مرگ، چرا که زندگانی شیرین است و یک بار بیشتر نیست و دیگر تکرار نخواهد شد. چه خوب در پایان داستان و در آن حادثه یکه باغ* اندیشیدم که مرگ در دم و بازدم آدمیزاد جاریست. باید به فکر نجات زندگی باشیم حتی با مرگ. 

    تو نتیجه و ثمره خودباوری و دوری از ننگ ترس را نشانم دادی. خوشتر از دام تو گل محمد، اگر یافته بودم، شاید پرواز می کردم.

   آدم به عشق آدم است که زنده می ماند و من به عشق امثال دولت آبادی ها زنده ام و زندگی می کنم. زین پس زندگانی کلیدری برای من ادامه دارد. گاهی وقتها دیوانگی حد عقل است. 

                یکشنبه 15 آذرماه 83 

    مشهد کتابخانه آیت الله قزوینی    

                          

                                      

      *توضیح: در آخرین روزهای پاییز سال 1383 خودرو جهاد کشاورزی صالح آباد در یک روز بارانی هنگام عبور از پیچ روستای یکه باغ، چپ کرد و من یکی از سرنشینان آن بودم !  

 

نظرات 23 + ارسال نظر
محمدخسروی یکشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 10:25 ق.ظ http://shoglabad.blogfa.com

آیاقربان بلوچ رامی شناسید
چه تصویری از اودرذهن خود دارید
با عکسهای قربانبلوچ به روزم

اینکه آدم بفهمه که بعضی از شخصیت های داستانی که می خونه و چند ماه درگیرش کرده بعضی ها وجود خارجی دارن ویا مثلا هنوز زنده هستند و اون واقعه تاریخی رو یادشونه خیلی جالب و لذت بخشه و من هم شما رو کاملا درک می کنم و کوشش شما رو برای پیدا کردن این عکس ها تحسین می کنم .
اما بشنوید چند تجربه بنده را مربوط به سال 83 در منطقه صالح آباد شهرستان تربت جام در استان خراسان رضوی :
من شنیده بودم که مارال نیز وجود خارجی داشته و تا چند سال پیش هم زنده بوده گو اینکه پسر گل محمد و مارال هم وجود دارد و تا سالهای پیش در همان منطقه سنکلیدر سکونت داشته اند .
شخصیت هایی مثل حاج آقای خزیمه (فوت شد) که پیر مرد بسیار اخمو و بد اخلاقی بود و ادعا می کرد از نزدیکان گل محمد بوده را نیز ملاقات کردم .همچنین پیرمرد بسیار قدیمی و بد اخلاقی به نام رحمان خان حسنجانی (فوت شد) که او نیز ادعا می کرد با سر بریده خان عمو عکس دارد و از قاتلین گل محمدها بود .
و از همه جالب تر اینکه جهن خان دو پسر دارد به اسم منصور خان براهویی عمده مالک منطقه صالح آباد و برادرش که پزشک است و گویا در خارج از ایران سکونت دارد . که البته اینان گل محمد را یک یاغی می دانند و حاجی جهن را انسان خوب و مردم دوستی می دانند .
و خیلی داستان های دیگر ...
بدون شک داستان کلیدر با واقعیت تفاوتهای فراوان دارد اما همانطور که در مقاله ام عرض کردم آنچه که از همه تحسین برانگیزتر است ذهن زیبا و قلم توانای استاد محمود دولت آبادی است .

عبداله پوررحیمی شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1398 ساعت 12:45 ب.ظ

بنده افتخارمی کنم به چنین افرادی که امنیت وارامش رادر منطقه بوجود اوردند

ناشناس دوشنبه 5 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 12:54 ق.ظ

با سلام و احترام
آنچه که بنده میخام در مورد آن صحبت کنم ازشخصی به نام جهن خان یکی از اشخاص داستان کلیدرکه در گذشته های نچندان دور در منطقه صالح آباد زندگی میکرده که هنوز دو فرزند جهند در منطقه صالح آباد به نام منصور خان و علیم خان زندگی میکنند ،
قدیمی تر ها از ظلم هایی که جهند خان در منطقه صالح آباد کرده همیشه تعریف میکنند.
که هر چند وقت به بهانه های واهی به روستای های صالح آباد حمله میکرده و مردم را به کتک و کشت و کشتار راه می انداخته.
حتی جهند خان در روستای کالکراب به مردم حمله میکنند و دو هزار هکتار از زمین های مردم را به زور اسلحه و نفرات قلچماق از مردم مظلوم میگیرد ،که این زمین ها از ابتدای راه اصلی کالکراب تا سد کالکراب امتداد دارد .
و هم اکنون این دو هزار هکتار به دست فرزندان جهند (منصور خان و علیم خان)می باشد ،
کاش فرزندان جهند این پیام را ببینند و زمین های مردم فقیر و ستمدیده روستای کالکراب را به صاحبان اصلیش برگردانند.

رحمانی جمعه 15 اسفند‌ماه سال 1399 ساعت 05:20 ب.ظ

طبق نقل قول واقوال جلسات ومحافل مختلف بزرگان وشخصیت های قدیمی مناطق سرخس.‌صالح اباد وتوابع ان مثل زوراباد وجنت ابادجیهندخان بلوچ برآهویی شخصیت بسیارشجاع ومقتدری درمبارزه وبرخورد شدیدباقاچاقچیان مسلح موادمخدر.سارقان وراهزنان مسلح داشتند حفظ امنیت مرزی وامنیت ارامش منطقه ان دوران مدیون مبارزه وبرخوردشجاعانه جیهندخان بلوچ باقاچاقچیان مسلح وسایرمتخلفان ومخلان امنیت ملی بوده؟جیهندخان دوران قدرت واقتدارش عجل جان قاچاقچی موادمخدر وراهزنان بوده

rahmani جمعه 15 اسفند‌ماه سال 1399 ساعت 05:46 ب.ظ

باسلام وتحیات
دران زمان جیهندخان بلوچ شخصیت شجاع ومقتدر وحافظ امنیت ملی ومرزی ومنظقه بوده؟جیهندخان بلوچ همواره حامی وطرفدارفقرا ومردم ضعیف منطقه بود،بعضی مطالب سایت باروحیات اخلاقی وفکری مبارزه بامتخلفان وقاچاقچیان وراهزنان جیهندخان بلوچ سازگارنیست درواقع برخلاف روحیه خط مشی اخلاقی ورفتارایشان گفته شده

رحمانی جمعه 15 اسفند‌ماه سال 1399 ساعت 06:47 ب.ظ

صادقانه انچه ازکاربرناشناس درباره جیهندخان بلوچ گفته شده با واقیعت امرسازگارنیست طبق انچه نقل قول هاافکارعمومی جامعه ومحافل بزرگان وشخصیت های قدیمی مردم منطقه ازنچه ارروحیه وخط فکری مبارزه وبرخورد باقاچاقچیان مسلح موادمخدر راهزنانی وسارقان مسلح وسایرتخلفات مخل امنیت ملی ومرزی جهیندخان بلوچ هست قطعا بی انصافی درحق ایشان می باشدمیگویند جیهندخان عجل جان قاچاقچیان وراهزنان مسلح مخلین امنیت ملی و مرزی بودامنیت ملی و مرزی وارامش منطقه ان دوران مدیون برخورد مبارزه شجاعانه ایشان بامتخلفان .ومخلین امنیت ملی بود بررخورد
ورفتار جیهندخان بلوچ مثبت بود وههمواره حامی وطرفدان فقرا و مردم ضعیف منطقه و ضد قدرتمند زورگویان بود ودربین مردم‌ازمحبوبیت برخوردار بود بعضی فاقداشنایی واطلاعات کافی از برخورد ورفتارمثبت ایشان میایندبرعلیه ایشان فریادمیزنندکه اصلامنطقی و انسانی نیست؟

مقدم یکشنبه 8 فروردین‌ماه سال 1400 ساعت 06:18 ق.ظ

مطالب درباره جیهندخان برآهویی کاملابرخلاف گفته شده

مقدم جمعه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1400 ساعت 03:26 ب.ظ

باسلام
انچه کاربرناشناس درباره برخوردورفتارظلم وستم شخصیت جیهندخان بلوچ وغصب‌زمین های روستایان منطقه صالح اباد جنت ابادپرداخته شدیداتکذیب می شود نقل وقول فوق قطعادرست نیست وباهیچ منطقی قابل قبول و پذیرش نیست؟لذاشایسته انست ظهارنظردرباره شخصیت های بزرگ منطقه درفضای مجازی پس از بررسی وتحقیقات لازم وکسب اگاهی و طلاعات منتشرشود؟طبق اطلاعات عینی نقل و قول سخنان جلسات بزرگان منطقه برعکس مرحوم جیهندخان بلوچ مرزداری شجاع وحامی قشرضعیف مردم منطقه وروستاها جهت حفاظت امنیت ملی ومرزی وبرقراری حفظ وارامش مردم وهمان روستایان همواره بررخوردی شدیدباناامنی ملی مرزی وارضی وقاچاقچیان مرزی موادمخدر سارقان و راهزنان مردم منطقه داستند

خان شنبه 30 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 01:51 ق.ظ

حاجی جهند خان نه به زور مال کسی میبرده نه زمین میگرفته اونا خان زاده بودن و هستن....

عبدالحمید چهارشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1401 ساعت 10:55 ب.ظ

با سلام خدمت آقای دولت آبادی ،کسانیکه شرح واقعه گل محمد رو براتون تعریف کردن برعکس نوشته های شما هست ،،شما مگر درزوراباد جام آخر کتاب تان را نبستید،،عکسهایی از شما هست که دارید تخته نرد بازی میکنید با کسی که واقعه کلیدر رو براتون تعریف میکنه ،،شما چرا نوشته خاتون رو برعکس نوشتید

yasi دوشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1401 ساعت 10:32 ب.ظ

وقتی کتابی بدون اطلاعات کافی یا نگاه مغرضانه چاپ میشود نتیجه‌ای بهتر از این ندارد که یک راهزن و دزد ناموس تبدیل به قهرمان میشود

غلام محمد پنج‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 09:22 ب.ظ

جیهند خان و قربان بلوچ مانند دوستاره پر فروغ در آسمان کلیدر نورافشانی میکنند و آنان نماد مردانگی و غیرت اند. بالاخص جیهندخان نه در نوشته های جناب دولت آبادی و قضایای گل محمد که در تاریخ محاصر ایران در خراسان عزیز جایگاه بس ویژه ای دارد.... روح شان شاد و یادشان گرامی...

سادات جمعه 2 دی‌ماه سال 1401 ساعت 04:38 ب.ظ

کاربران گرامی لطفادراظهارنظر ودیدگاهای ارسالی درباره شخصیت های بزرگ تاثیرگذارتاریخ معاصرکشوردقت لازم رابعمل اورید.بنابرین بدون آگاهی واطلاعات دقیق عملکرد شخصیت های تاثیرگذار معاصرتاریخی سرزمین ایران اسلامی وفاقد سندموثق ومعتبرتاریخی اکیداخودداری نمایید:بنابرین بهتره فقط به نقل قول های قدیمی عرفی کوچه بازاری وبعضی مخالفین اکتفانکنیم؟لذابعضا نظرات غیرمنطقی وغیرواقیعت امر بعضی کاربران درباره شخصیت مرحوم جیهندخان برآهویی منطقه صالح آباد زوراباد با هیچ معیارعقلانی منطقی قابل سنجش وپذیرفتنی نیست!!

ارشاد نیا چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1401 ساعت 01:52 ق.ظ

آنچه از جهند خان براهویی در سرخس ما در ذهن ها مانده جز ظلم و ستم ننوشته اند در آقای دولت آبادی که یکی از بزرگترین نویسندگان معاصر است درست قضاوت نماییم ایشان با آن درجه علمی بدون تحقیق مطلبی را نمی آورند البته در سرخس خوانین از بلوچ بوده اند که مردم سرخس از آنها به نیک نامی یاد می کنند حاج حسین مر ه ای . صفر خان نصیری از جمله این افراد است بدانید تاریخ داور خوبی است

یاسر جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 09:03 ب.ظ

با سلام من نوه استوار جهند خان براهویی هستم حالا هرکی میاد چرت وپرت میگه اگه استوار جهند نبود الان بیشتر اونهایی که بد میگن الان ازتخم روسها بودن اگر ظلم میکرد تا امروز ازش تعریف نمیکردن مردم گلمحمد کلمیشی راهزن و دزد بود عروسها رو روز عروسی میدزدید بهشون تجاوز میکرد محمود دولت آبادی بدون تحقیق رفته زر زیادی نوشته مردیکه نفهم جوابش را هم نصرالله فیروز کوهی در کتاب آنسوی دیوار داد توی بیشرفی که نوشتی جهند خان ظلم میکرده زمین هارو گرفته معلومه از نوادگان دزدهایی هستی که جهند خان محاکمه کرده حالا از سوز داری زر میزنی مردی رو به رو بیا بهت حالی کنم بی شرف

با سلام
نظرتون رو منتشر می کنم ولی ای کاش جانب ادب رو رعایت می کردید و توهین نمی کردید.

عبدالحمید جمعه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 12:52 ق.ظ

تمام واقعه کتاب کلیدر خواسته ذهن نویسنده هست.گل ممد قبل انقلاب دزد بود بعد انقلاب خوب شده.پس چرا فرمانده ساواک دستور قتل اونو داد به خوانین سرحداد زور آباد.همه خوانندگان فقط میخانن ولی بدون اینکه اصل رو بشناسند ولی نمیدونم چرا دولت آبادی تن به نوشتن دروغین داد.چرا نگفت واقعه بعد فرار خان محمد رو نگفت و نگفتن چه کسی اونو فرستاد پیش اقوامش در عراق بین خان محمد و عبدالحمید چه گذشت که عبدالحمید گذشت از خون خان محمد

فرزاد یکشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 02:21 ب.ظ

حاجی جیهند خان بلوچ نیازی به نقد و تعریف اطرافیان و حامیان گلمحمد کلمیشی ندارد. کسی که بدون هیچ تجهیزات پیشرفته ایی سالها از مرز های ایران در برابر شوروی محافظت کرد و تا لحظه آخر تحت تعقیب ماموران شوروی بود. سراغ حاجی جیهند را نه از سبزوار و سنگ کلیدر بلکه از منطقه ی سرخس و کتاب آن سوی دیوار که به قلم آقای فیروز کوهی نماینده آموزش و پرورش آن زمان بگیرید

عرض سلام و احترام
ممنون آقا فرزاد عزیز از اینکه از وبلاگ بازدید نموده، بعد از مطالعه نظر دادید! از نظر من شاید جناب حاجی جیهند خان بلوچ، با جهن خان داستان کلیدر متفاوت باشد.

مهاجر سه‌شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 11:47 ق.ظ

سلام برهمگی دوستان.من پدرم ازنزدیک باجهن خان آشنایی ومراودت داشته،طوری که پدرم نقل میکرد.جهن خان ابتدایاغی بوده وبعدازدولت وقت تامین میگیره وژاندارمری هم بعدتامین، درجه افتخاری بهش میده ودرراستای تامین امنیت مرزی وکمک به ازبین بردن یاغیان وراهزنان آن دوران ازجهن خان استفاده وکمک میگرفته.پدرم میگفت یکبارکه همراه سیدشاهرضاتربتی(ایشان ژاندارم بودوسالهادرمنطقه تربت حیدریه مخصوصاجلگه زاوه رئیس پاسگاه بودودرکتاب کلیدربه اشتباه یاغی عنوان میشود،شایدبرای دستگیری گلمحمدخودرایاغی معرفی کرده بوده)مهمان جهن خان بودیم هرسه سواربراسب بودیم به گله ای شکاربرخوردیم ابتداسیدشاهرضاوبعدمن بلافاصله ازاسب پیاده وتوانستیم به زانوهرکدام آهویی رابزنیم،جهن خان بادیدن این جریان سربه اسب گذاشت ودرحال تاخت ازروی اسب آهویی راشکارکرد.(زدن هدف درحالیکه تیراندازوهدف هردومتحرک هستندبسیارمشکل است)میگفت بعداززدن شکاربه خنده گفت اینجورشکارمیکنندنه مثل شما.آنچه که پدرم میگفت هروقت که ژاندارمری دررابطه بادرگیری وازبین بردن یاغیان نیازبه کمک داشته کمکشان میکرده ازجمله درجریان سرکوب گلمحمدکلمیشی همراه باسیدشاهرضاکه فرماندهی درگیری روداشته کاملاهمکاری وکمک کرده.درعکس معروف جنازه گلمحمدژاندارمی که سمت راست وپشت سررئیس شهربانی خبردارایستاده سیدشاهرضاهست.درسمت چپ هم جهن خان بالباس ودرجه اعطایی ژاندارمری پشت سررئیس ژاندارمری ایستاده.مطالب فقط جهت اطلاع بیشتردوستان عنوان شد.

سفیر چهارشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 06:28 ب.ظ http://sa-fir.blogfa.com

دوست عزیزی در کامنت بالا نوشتن که "ژاندارمی که سمت راست وپشت سر رئیس شهربانی خبردارایستاده سیدشاهرضاهست."

این اطلاعات اشتباهه و فرد مورد اشاره در عکس، ژاندارم نیست بلکه ارباب دهنه ای یا علی اکبر ارباب هست که در رمان کلیدر تحت نام بابقلی بندار از ایشون یاد شده.
حالا شاید سوال پیش بیاد که اگه ایشون ژاندارم نیست پس چرا لباس ژاندارمی داره؟
مرحوم علی اربابی فرزند علی اکبر ارباب در مصاحبه‌ای که در مستند "شرق وحشی" انجام داده می‌گه موقعی که جهن خان برای مقابله با گل‌محمدها به سنکلیدر اومد، پدرم لباس نظامی پوشید. ضمنا افراد داخل عکس رو هم معرفی می‌کنه و می‌گه اون شخص مورد اشاره پدر من هست.
ضمن این که من از طریق قدیمی‌‌ترهای منطقه سبزوار عکس ارباب رو دیدم و چهره کاملا مطابقت داره... نواده های علی اکبر ارباب هم اتفاقا زنده هستن و بی شباهت به پدربزرگشون نیستن.

مهاجر یکشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 11:15 ب.ظ

سلام.منظورازسیدشاهرضافردژاندارمی استکه سمت راست عکس پشت رئیس شهربانی وکنارجنازه بیگ محمدخبردارایستاده،ایشان سیدشاهرضاصوفی ازسادات خاوری(بربری)جلگه زاوه وروستای صبی هست(قیافه وشکل وشمایلش کاملامشخص میباشد) ازبستگان اینجانب وعکسهایکه باهمکاران ژاندارمش گرفته موجوده واگه نیازباشه میذارم.گویاسیدشاهرضادردرگیری بااشرارتبحرخاصی داشته وبعداکه مامورسرکوب گلمحمدمیشوددرابتداجهت شناسایی محل وموقعیت طرف خودش رابه عنوان یکنفریاغی که تامین گرفته به گلمحمدنزدیک میکندوبعداباکمک دوستش جهان خان بلوچ(جهن خان یاجیهن خان)ونیروهای ژاندارمری سبزوارگلمحمدکلمیشی راسرکوب میکند.بایدگفت بعدازشهریور۱۳۲۰ورفتن پهلوی اول وسرکارآمدن شاه جدیدباتوجه به ضعف دولت مرکزی درگوشه وکنارمملکت عده ای باانگیزه های متفاوت سربه طغیان ویاغیگری وراهزنی میپردازندامثال،دوست محمدخان بلوچ(دادشاه)دربلوچستان،براتعلی بردری دردرگز،سیدرشیددرخراسان شمالی،گلمحمددرمنطقه سبزوار،دولتهاهمیشه درموردامنیت ویکپارچه گی مملکت باکسی شوخی ندارند،درهمین راستاعده ای راتامین داده وبقیه که حاضربه تامین واطاعت ازدولت نبودندسرکوب میشوند.عده ای مثل سیدرشیدبعدازتامین هم آدمکشی میکنندکه دستگیرواعدام میشود.درحال حاضرهم درمنطقه سیستان وبلوچستان سپاه پاسداران به خیلی ازاشرارتامین داده ودرقالب نیروهای بسیج برای حفظ امنیت محلی ازاآنان استفاده میکند.درموردگلمحمدهم بایدگفت که اوحاضربه گرفتن تامین نشدوانگیزه سیاسی خاصی نداشت باتوجه به روحیه عشایری وکوچ نشینی طوایف کرمانج شمال خراسان حاضربه اطاعت ازدولت وزندگی راحت نشد وانصافانسبت به بقیه افرادیاغی رفتارش باضعفاخوب بوده وفقط ارتباطش بابعضی ازخوانین محلی جای سئوال دارد.به هرحال این هنرنویسنده پرقدرتی مثل اقای دولت آبادی که تاآستانه گرفتن جایزه نوبل ادبیات هم پیش رفت واین کتاب زیباکه دومین رمان بلنددنیاهست راباقلم تواناوذوق سرشارش به تمام ایرانیهای فرهنگ دوست هدیه کردمیباشدکه امروزه بعدازحدود۸۰سال ماداریم هنوزهم ازآن دوران حرف میزنیم.ایام بکام.

مهاجر یکشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 11:52 ب.ظ

درراستای هنروشاهکارنویسنده عزیزوتوانای کشورمان این رانیزبایدبگویم که .گلمحمدکلمیشی راقلم توانای دولت آبادی به ایران معرفی کردوگرنه دراین مملکت افرادی بودندمانندکلنل محمدتقی خان پسیان که اولین خلبان ایرانی وفرمانده ژاندارمری خراسان بودکه حاضربه اطاعت ازرضاخان نشدیامیرزاکوچک خان جنگلی یادوست محمدخان بلوچ که مخالف اجرای اصل چهارترومن درمنطقه خودش بودوتازنده بوداجازه اجرای آن رانداداینها انگیزه سیاسی ووطن دوستی شان برکسی پوشیده نیست ولی کتابی به بزرگی کلیدردرموردآنان نوشته نشده. فردوسی درشاهنامه درموردرستم میگوید:منم کردمت رستم داستان،،وگرنه یلی بودی درسیستان.

حسن عرب یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 07:37 ق.ظ

سلام به همه دوستان من کاری به خوب یابد افراد داستان ندارم اما در مورد دولت آبادی میگویم با همه توانایی که در نوشتن داشته انسان متعصب و پلیدی بوده و همان سرشت فحاشی و بد گفتن گذشتگان در کله پوک این فرد هم بوده در صفحه ۲۹۶ صوقی که میخواسته با مدیار فرار کنه نادعلی اورا با لفظ (تو ای عایشه) میخواند پناه بر خدا این ملعون زن بدکاره ای را با مادر مومنان و همسر پیامبرمقایسه میکند واین عمل زشت رابه مادر جان عایشه نسبت میدهد

منوچهر شنبه 23 دی‌ماه سال 1402 ساعت 01:43 ب.ظ

داستان جالب ارباب و رعیتی زمان پهلوی اول
داستان رشادت‌های عشایر کرد و ناموس پرست کرمانچ
داستانهای مردان و زنان . رشید خان عمو ستار وفا دار
زیور و قربان بلوچ و ...آزاده و ایستاده مردن مردان مرد روزگار توسط مرد توانای قلم به دست خراسان اقای دولت آبادی که سالیان سال زحمت کشید و این داستان را نوشت به سان زنده کردن پارسی توسط فردوسی بزرگ است
کاش در طوایف دیگر لر ترک و عرب و قشقایی و ...هم نویسندگان توانمندی بودند و رشادت‌های مردان و زنان ایشان را می‌نوشتند
پس از چند ماه کتاب کلیدر را خواندم و لذت بردم
درود تان
قربانی قشقایی شیراز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد