دیباچه

دیباچه

هر چه می خواهد دل تنگت بگو
دیباچه

دیباچه

هر چه می خواهد دل تنگت بگو

مختارنامه

یادآوری : مختارنامه را از زاویه دوربین داوود میرباقری ببینید وگرنه مجبورید برای شنیدن یکی از زیباترین داستانهای صدر اسلام (البته اگر علاقه مندید) صفحات زیادی از کتب تاریخی را ورق بزنید!

به عنوان مقدمه عرض می کنم که میرباقری تا به اینجای داستان توانسته به زیبایی قهرمان داستانش را پر و بال دهد و به بیننده معرفی کند طوری که بیننده به شخصیت مختار نزدیک شده، پابه پای او در طول داستان حرکت می کند و از این همراهی و دوستی احساس رضایت و لذت می کند.

در این خصوص باید بگویم شخصیت مختار طوری پرورده شده که مرا به یاد قهرمان قصه های قدیمی می اندازد، از این حیث که او مردیست با سه عنصر دلبستگی در زندگی؛ اسب، و شمشیر، و عشق(زن). یعنی اگر بخواهی مختصات وجودی قهرمان داستانت را توصیف کنی می توانی از این سه عنصر یاد کنی. چنین مردی ایده آل هر مخاطب با هر نوع تفکریست.

او سرش به کار خودش است، زراعت می کند و در عین حال طاغی و سرکش است ؛ مرد است و عشق به زن و به زندگی در او رنگ دارد، پر رنگ است؛ دست به شمشیر نمی برد ولی دیگران از این واهمه دارند؛ اگر او دست به شمشیر برد.

همین طور این داستان مرا بیشتر از هر چیز به یاد حسن صباح و کتاب خداوند الموت می اندازد؛ نیز از این حیث که مختار فرصت طلب است، شخصیتی اعجاب انگیز در تاریخ دارد، و سرانجام اینکه حماسه می آفریند.

نکته ای که می خواهم اینجا مطرح کنم من باب روایات متناقض در مورد مختار و ادعای کذاب بودن او و ادعای امام زمان بودن از سوی اوست که مطرح شده و آن اینست که در زمان خواندن کتاب خداوند الموت و ماجراهای هیجان انگیز اسماعیلیان، فکر می کردم در طول تاریخ افرادی کمابیش بوده اند که از اسم امام زمان (عج) سوء استفاده می کردند و در جهت تحقق اهداف خود که لزوماً اهداف شومی هم نبوده و اغلب در عصیان و طغیان در مقابل خلفای عباسی و حکومت های ظالم زمان بوده است، عده ای معترض و جان بر کف و منتظر امام زمان را دور خود جمع می کردند و دست به قیام و حرکت های دادخواهانه میزدند. اما با مرور داستان مختار، این بار این طور تصور می کنم که در طول تاریخ هر از چندگاهی که دلاوری از میان توده مردم بلند میشده تا جلوی ظلم ظالم و جور حکام و زمامداران بی رحم زمانه را بگیرد، بر او انگ می زدند که او خود را امام عصر می خواند و ادعای نبوت و یا امام عصر می کند، و مثلا می خواهد انتقام خون حسین را بگیرد و یا می خواهد عدالت را برقرار کند. و اینگونه از سوی دستگاه حاکم مورد تخریب قرار می گرفته است.

 از این دو تونلی که توصیف کردم می شود به قضایای مختلفی در طول تاریخ که پر است از نگارش های مغرضانه و دارای جهت گیری (حتی جهت گیری ناخود آگاه) نگاه کرد. شخصیت های زیادی بوده اند که در طول ده ها و صدها سال به دلیل اینکه تاریخ نگاران و حکام آنها را از تونل خاصی و از زاویه دید خاصی که مقصود خودشان بوده، مطرح کرده اند، در ذهن مردم به همان شکل نقش بسته اند. حتی مردمی که از نزدیک شاهد ماجرا بوده اند نیز به مرور دچار فراموشی شده اند یا به گمان افتاده اند که شاید آنها نیز اشتباه می کردند. بسیار افراد مثبتی بوده اند که در طول زمان، منفی معرفی شدند و یا گاهی خیانت کاران به مردم و به کشورشان بوده اند در حالیکه وطن پرست و قهرمان ملی لقب گرفته اند.

 لذا با تاکید بر اینکه به هیچ عنوان وظیفه تاریخ نمی بینم که در مورد جزئیات قضاوت کند و یا در مورد شخصیت ها جهت گیری کند، که البته کار دشواری است، قصد نهایی ام از نگارش این متن را اینگونه بیان می کنم که نباید سعی کنیم شخصیت ها را در دل تاریخ سیاه یا سفید کنیم. هیچ شخصیتی سیاه مطلق و یا سفید مطلق نیست و همه خاکستریند. اگر افراد را به همان شمایل خاکستری در طول تاریخ بررسی کنیم، درک درستی از تاریخ خواهیم داشت و خواهیم توانست در شرایط کنونی زندگیمان نیز مسیر را درست تر انتخاب کنیم و الا سیاه یا سفید کردن افراد آنها را از دسترس ما دور خواهند کرد و نتیجه گیری از شنیدن داستان شان برایمان لوث خواهد بود. (مثلا تصور کنید که همه نتیجه گیری ها در مورد یک شخص منفی این خواهد بود که ؛ اینگونه نباشیم! ویا مثلا اینگونه باشیم! اما به این پرسش ها پاسخ نمی دهند: چرا، چه زمانی، چگونه، اگر این طور شد چه ؟) و تاریخ به هیچکدام از اینها پاسخ نمی دهد.

مختار ثقفی روایاتی را که از امام علی (ع) در مورد خود، در خصوص انتقام گرفتن از خون امام حسین (ع) شنیده بود آویزه گوش قرار داد و با این انگیزه تصمیم به قیام بر علیه امویان گرفت .

ادامه ماجرا . . .  

  

یا منصور اَمِت !