دیباچه

دیباچه

هر چه می خواهد دل تنگت بگو
دیباچه

دیباچه

هر چه می خواهد دل تنگت بگو

پیام عاشورا

در پاسخ به گزافه گویی آشنایی که در جمعی مطرح کرده بود: چه کسی با نوزاد شش ماهه به جنگ می رود؟

خواستم بگویم حسین(ع) فقط نوزاد شش ماهه به قتلگاه نبرده بود، او کودک سه ساله و ده ساله دخترش را هم برده بود. جوان برنایش را هم برده بود که گفته می شد شبیه ترین افراد به پیامبر خدا بود. برادری نیز با خود برده بود که سیمای پدرش را در ابروان او و رشادت و صلابت علی را در بازوان او می دید. خواهری که یادآور خاطرات مادرش بود. حسین برادر زاده با خود برده بود. گاهی وقتها انسان برادر زاده هایش را از فرزندان خودش دوست تر دارد. آن هم چه برادری! حسین تنها کودک شش ماهه و سه ساله و ده ساله به جنگ نبرده بود، او برادران و برادر زادگان؛ خواهران و خواهر زادگان خود را هم برده بود. حسین با همه هستیش به کربلا می رفت.

پس این قیام می بایست پیام و مفهومی داشته باشد. لابد شخص می خواسته مفهومی بالاتر را برساند و گوشزد کند. اگر به قول خودش اصلاح امت جدش و امر به معروف بوده، باید کمی فکر کرد، این چنین امر به معروف هایی اصلاً بر ما و امثال ما مردم عادی واجب نیست. فقط افراد خاصی و در مقطع زمانی خاصی می توانند و می بایست چنین امر به معروف هایی کنند. یقیناً به همراه این فیزیک، متافیزیکی هم وجود داشته است. فقط فیزیک ماجرا را نباید دید، باید به متافیزیک آن هم اندیشید!

امام حسین قیام کرد و خون خودش و خانواده اش را به زمین ریخت تا به تاریخ بگوید، آنجا که حکومت یزید باشد، آنجا که ظلم و بی عدالتی باشد و آنجا که زندگی در خفت و ذلت باشد، چرخیدن گرداگرد خانه خدا با خانه بتها یکیست! حسین بن علی حجش را نیمه تمام رها کرد و به طرف کربلا هجرت کرد تا به همه تاریخ اسلام درس دهد. می خواست بگوید که اگر امثال یزید سردمدار مسلمین باشند و نماینده مسلمین باشند، فاتحه دین پیامبرش را باید خواند. خون او درسی بود در صدر اسلام برای همیشه تاریخ اسلام!

پیام امام حسین شاید این بود که جایی که نباید سکوت کرد، نباید سکوت کرد؛ و جایی که نباید ایستاد، نباید ایستاد. که اگر سکوت کنی و اگر حرکت نکنی نه تنها تا ابد شرمنده و بدهکار خودت هستی، که بین تو مومن و نمازخوان با آن مست لایعقل بی ایمان تفاوتی نیست!

آری حسین نمی بایست تنها به کربلا می رفت. قیام های زیادی بوده و رخ داده که یادآور فجایع دردناکی است از کشته شدن و به خون در غلتیدن مردان بزرگ اسلام، اما امروزه نام کمتری از آنها به جای مانده است. حسین باید با همه هستیش به کربلا می رفت. او می بایست در بزنگاه تاریخ و در جلوی چشم گشاده تاریخ همه هستی و دار و ندارش را قربانی می کرد تا این پیام سرخ تا ابد در رگ تاریخ بماند.

به نظرم ناپخته تر و سبک مغزتر از این پرسش وجود ندارد که چرا حسین کودک شش ماهه با خود برده است. البته شاید هم مهم ترین سوال و بهترین سوال هم همین باشد. چه بگوییم ؟! او عزیزترین همسرش و عزیزترین فرزندش را که در بستر بیماری بود و توان راه رفتن نداشت، با خود به قربانگاهی می برد که می دانست پایانی جز مرگ ندارد. برای پرشورترین و با شعورترین مردان آن روزگار پیغام فرستاد و از آنها کمک خواست؛ حبیب و زهیر و دیگران. خون پسر عمویش را پیشکش این راه کرد. این نگارنده قطع یقین می داند هر قطره خونی که از حسینیان در کربلا بر زمین می ریخت؛ حسین همه تاریخ بشر را تا ابدیت می دید و آن خون سرخ را در رگهای همیشه تاریخ تزریق می کرد.