دیباچه

دیباچه

هر چه می خواهد دل تنگت بگو
دیباچه

دیباچه

هر چه می خواهد دل تنگت بگو

کلینت ایستوود - گرن تورینو

حاضرم کل هاردمو یه جا شیفت دلیت کنم، فقط دو تا فیلم از کلینت ایستوود دارم اونارو نگه دارم .

این آدم که عکسشو می بینین با یه ماشین گرن تورینو منو به گریه انداخت ! باورتون میشه ؟
اینو گفتم تا تمام عاشقان سینما دلشون بسوزه ! 
 

برف روی کاج ها

  • فیلمی که با هم دیدیم

فیلم برف روی کاج ها به عنوان اولین ساخته پیمان معادی به نظرم کار خوب و مورد قبولی بود.

علت سیاه و سفید بودنش شاید مورد قبول نباشه ولی قشنگ از آب در اومده بود.

بازی مهناز افشار خوب بود و نشون میده رفته رفته داره کارش بهتر میشه !

دوربین روی دست بیخودی داشت و اصلاً ضروری نبود؛ مثلاً راه رفتن توی پارک اصلاً نیازی به دوربین روی دست نداشت.

حس سرما که حرف فیلم بود، فقط با چند جمله و دستهای زیر بغل مهناز افشار و برف روی کاج آخر فیلم (که البته خوب اجرا و قاب بندی شده بود) کافی نبود و این حس منتقل نمی شد.

پایان بسته فیلم خیال تماشاگر را از همه بابت راحت می کرد و اگرچه می توانست به جدایی نیز بیانجامد.

به نظرم پانزده دقیقه آخر فیلم یعنی از ترانه داخل کنسرت و بعد از آن جدا شدن مهناز و صابر، و دیالوگ مهناز با ویشگا و مونولوگ آخر مهناز و برف روی کاج ها فوق العاده بود.


  •  زن در سینما ( نگاه فیلمساز)

اگرچه پرداخت هنرپیشه زن فیلم (رویا با بازی مهناز افشار) به زیبایی انجام شده بود، و نمایش کامل، عمیق و البته کم نقصی از شخصیت زن سینمای ایران بود؛ در عین حال پرداختش به سایر افراد بسیار کم بود. به نظرم جا داشت فیلمساز به زن و شوهر دوم فیلم بیشتر می پرداخت و اگر فرض کنیم موضوع آنها هدف اصلی فیلمساز نبوده، جا داشت به شخصیت صابر ابر که در رویا تاثیرگذار بود بیشتر پرداخته شود، (انتخاب صابر ابر برای نقش نریمان خوب نبود) و اگر هر سه اینها را کنار بگذاریم، فیلمساز باید به شخصیت شوهر رویا (دکتر-علی) که آن هم بازی خوبی نداشت، بیشتر می پرداخت. به نظرم چنین فیلم نامه ای با چنین شخصیت پردازی ای (که توصیف کردم) می تواند فیلم آسیب شناسانه باشد. مسکوت گذاشتن همه علت ها و چرا ها وگذشته اشخاص، کارگردان را در دفاع از فیلمش به عنوان یک اثر آسیب شناسانه کاملاً خلع سلاح می کند.

فیلم به شدت ضد مرد بود و ما اصلاً شخصیت مرد مثبت نداشتیم و در عین حال زنهای فیلم همگی مظلوم و تنها و بدون تکیه گاه بودند در سرمای زمستان !!

علی به همسرش خیانت کرده بود (ظاهراً بدون دلیل و یا با دلایلی که کارگردان تقریباً سربسته گذاشته بود)؛ دوستش به همسرش شک داشت و مرتب به او گیر می داد؛ نریمان دائماً چشمش دنبال دخترهای جوان بود و حتی از ارتباط با رویا که شوهردار بود هم بدش نمی آمد. سکانس بسیار زیبا جایی بود که پیامک های خنده دار را به رویا نشان می داد و به حرفهایی که فرد سخنران درباره خواهرش می زد که با بچه از دیدن دزد ترسیده، کاملاً بی تفاوت بود (یعنی نسبت به وضعیت بد خواهر خودش هم بی تفاوت بود). پرهام (پسر جوانی که شکست عشقی خورده بود) نیز که رنگ و بویی در فیلم نداشت و منفعل محض بود.

نگاه عمیق و پرداخت زیبای زن در چند جای فیلم به شدت تنزل یافته بود که باید به آن اشاره شود: تماشاگر با شخصیت تثبیت شده زن که محکم است و در جاهایی نیز زنانه و ظریف و ضعیف، حس خوبی پیدا می کند (محکم به لحاظ برخورد با مردهای اطرافش مثل سالم و نریمان در ابتدای آشنایی؛ و ضعیف و ظریف به جهاتی مثل رانندگی بلد نبودن و احساساتی بودن) که ناگهان با صحنه بسیار سطحی انتخاب لباس برای نریمان از پشت پنجره به شدت شکه می شود. صحنه هل دادن ماشین نیز اگرچه تلاش زن به یادگیری و ادامه زندگی را نشان می داد با این حال خیلی بچه گانه و سطحی بود . با این وجود هیجان و اشتیاق رویا برای آماده شدنش و رفتن به کنسرت با نریمان خیلی زیبا و بجا بود. 


  •  حس نهایی

به نظرم گفتن واقعیت به طرف مقابل یا نگفتنش که در شروع داستان اشاره شده بود و در انتها با دیالوگ رویا و مریم، به دلیل اینکه بستگی خیلی زیادی به موقعیت دارد و نمی توان برای آن حکم صادر کرد؛ موضوع اصلی فیلم نبود. و اگر هم بوده لازم است در مورد آن بیشتر صحبت شود و بنده نظری ندارم.
فیلم اول پیمان معادی نقاط ضعف زیادی داشت ولی دلیلی ندارد که همه با ادبیات فراستی درباره فیلم ها صحبت کنیم. دلم می خواهد در جایگاه خودم به عنوان تماشاگر و منتقد، بازی مهناز افشار را تحسین کنم و از حس خوبم نسبت به میزانسن ها و موسیقی زیبای فیلم بگویم؛ و پیمان معادی را به ادامه کارش تشویق کنم، تشویق کارگردانی جوان و تحصیل کرده، با نگاه آسیب شناسانه به اجتماع و خانواده !