برو !
نمان!
نگران من نباش
وقتی رفتنت را خبر دادی
همانجا که روزی زیباترین لبخند دنیا را در نیم نگاهی به من بخشیدی
رفتم
و یک دل سیر گریه کردم
دیگر تا ابد، نه نیازی به خندیدن دارم ،
و نه گریه خواهم کرد
چیزی در من سالهاست مرده است .
بی صدهزار تنها ، با صدهزار تنها !
- چته ؟ دلت گرفته!
- دلم نگرفته ، هوا یه جوریه!
یاد بی دینی هایت بخیر ! لامذهبی هایت ! مشروب خوردنهایت ! سبیل چرخوندن هایت ! قصه هایی که همیشه توش بیمارستان بود و دکتر، چون خودت پزشک بودی!
دلتنگ رمان تاتار خندان شدم ، برای همه پیچ ها و تپه و کتل ها ! مشد حسنی که فکر می کرد گاو شده ؛ و جمشید مشایخی در تئاتر «بهترین بابای دنیا» !
یادش بخیر موج نوی سینمای ایران ! ناصر تقوایی، و آرامش در حضور دیگران!