دیباچه

دیباچه

هر چه می خواهد دل تنگت بگو
دیباچه

دیباچه

هر چه می خواهد دل تنگت بگو

شریعتی را از معبودهایش بشناسیم !

نمی دانم اگر با روح بزرگت آشنا نمی شدم ، امروز در کدامین پس کوچه زندگی گم بودم !

روحت شاد و یادت گرامی باد ! 


خودش در وصیت نامه ای که در سی و سه سالگی می نویسد خطاب به پسرش می گوید : تنها نعمتی که برای تو در راهی که عمر نام دارد آرزو می کنم ، تصادف با یکی دو روح خارق العاده ، با یکی دو دل بزرگ ، با یکی دو فهم عظیم و خوب و زیباست .

شریعتی به دلیل تاثیری که از اقبال لاهوری پذیرفته بود ، به دلیل مودت و ارادتی که به سیدجمال الدین اسدآبادی می ورزید ، و به دلیل توجهی که به رهبران انقلابی جهان سوم داشت، می کوشید تا در زمان خود نقشی مشابه آنها ایفا کند . (عبدالکریم سروش ؛ از شریعتی ؛ ص6)

بعد از شخصیت های مذهبی از جمله شخص پیامبر(ص) و علی (ع) فاطمه (س) و حسین (ع) و زینب (س) که ارادت عجیبی به این بزرگواران دارد و در اغلب سخنرانیها و نوشته هایش در هر فضای بحثی که بود استادانه و عاشقانه میان بری به کوچه های مدینه می زند و به قول خودش "سر بر در خانه فاطمه می گذارد و غم قرن ها را زار می گرید" ؛ در بین شخصیت های تاریخ صدر اسلام دو شخصیت سلمان و ابوذر ( در توصیف این دو تن همین بس که دو وجه اساسی اسلام به طور ملموسی در آن نهفته است و گویه همه اسلام در این دو چهره خلاصه می شود) در او تاثیر ویژه ای دارند . مطالعات وسیعی در زندگی این دو چهره دارد و مطالبی نیز در این باره نوشته است . و از میان این دو، ابوذر را در شرایط فعلی ترجیح می دهد .

شریعتی در درجه اول مفتون و شیفته ابوذر بود و همه کار و حیات آکادمیک و انقلابی او از این شیفتگی نشات می گرفت . ابوذر روحی بود که در جسم شریعتی و همه کارهای او دمیده شده بود . (از شریعتی ؛ص34)

از میان شخصیت های آکادمیک دنیای غرب که در مکتب و کلاس آنها تلمذ جسته بود ، مهمترینشان اسلام شناس فرانسوی "ماسینیون" است که عجیب شریعتی شیفته و مرید او بود و شرح کامل این ارادت در فصلی از کتاب کویر تحت عنوان "معبودهای من" آمده است .

شریعتی و ایدئولوژی کردن دین :

اگر بخواهیم داستان ایدئولوژی را در ایران دنبال کنیم باید ببینیم ایدئولوژی از چه زمان وچگونه در کشور ما آغاز شد و چه روندی را دنبال کرد ، که البته مجال آن نیست . همین مقدمه کافیست که "سیاسی شدن سنت و ایدئولوژی شدن مذهب در روایت روشنفکران مذهبی نباید فرایند واحدی تلقی شود . هر چند هردو در یک وجه مشترک بودند و آن اینکه هردو می خواستند دین وارد عرصه سیاسی و مبارزاتی شود هرچند رویکردشان به سیاست با یکدیگر کاملاً متفاوت بود .( رضا علیجانی ؛داستان ایدئولوژی و ایدئولوژی ستیزی در ایران؛ ص 12)  

دین ایدئولوژی نیست ولی مولد ایدئولوژی است . از یک دین با جهت گیری های مشخص در طول زمان و در بستر مکانهای مختلف ، می تواند ایدئولوژی های مختلفی بیرون بیاید و هر دینداری به طور طبیعی با درون مایه دینی اش جامعه خودش را نقد کند و ایدئولوژی زمان خودش را بسازد .شریعتی هم به ایدئولوژی ثابت معتقد نبود . او در مجموعه آثار می گوید هر دوره تاریخی نیازمند ایدئولوژی خاص خودش می باشد .مثلاً یک دوره مبارزه استعماری است ،در یک دوره ایدئولوژی ما باید ملی باشد . بعد اضافه می کند بعد از رفتن استعمار ،ایدئولوژی ما باید طبقاتی باشد .و وقتی از مساله طبقات عبور کردیم ایدئولوژی ما باید اومانیستی باشد .او اساساً به تعدد و تحول ایدئولوژیها در مراحل مختلف معتقد بود . ص43

ایدئولوژیک کردن دین بر الگوی ایدئولوژی های موجود ، کار مهم او بود و بلکه از نظر خود او مهمترین کاری بود که انجام داد . او خود این نظریه را ((تدوین هندسی دین)) نام نهاده بود .یعنی چهره مدونی به اندیشه های دینی دادن و اجزاء و پاره های مختلف فکر و معرفت دینی را کنار هم چیدن و سهم و حق هریک را ، چنان که باید ، ادا کردن و آنها را از پراکندگی بیرون آوردن و میان آنها خویشاوندی افکندن و به معرفت های دینی ، محور بخشیدن ؛ توحید را در کانون نشاندن و سایر معارف دینی را منطقاً از آن بیرون آوردن . این کاری بود که  شریعتی می کرد و نام آن را ایدئولوژیک کردن دین نهاده بود . (عبدالکریم سروش ؛ از شریعتی؛ ص 8)

ایدئولوژی باید راهنمای عمل باشد . راهنمای عمل کردن دین هم ، که شرط دیگر ایدئولوژیک شدن دین است ، از کارهایی بود که شریعتی کرد . ایدئولوژیک کردن دین بر عنصر شهادت تکیه بسیار می نهد . . . آنچه شریعتی عرضه کرد و در دل جوانها نشاند این بود که آدمی ، باید به استقبال شهادت برود . ص 9  

نکته آخر در این مقوله اینکه ایئولوژیک کردن دین که گفته شد مهمترین کار شریعتی بوده است(و همچنین گفته شد که ازسوی عده ای سیاسی کردن دین نامیده می شود) ، چالشی ترین و مورد انتقادترین مبحثی است که علیه او مطرح می شود . مهمتر اینکه از معدود مواردی است که منتقدین و دشمنان دکتر و همچنین دشمنان جمهوری اسلامی همه از زوایای مختلف آن را مورد نکوهش و گاه در آماج حملات خود قرار می دهند .

شباهت داشتن و نداشتن یا مردعوضی

دوستای قدیمم همیشه به من می گفتن که شبیه همفری بوگارتم اما الان که فکر می کنم می بینم من بیشتر شبیه هنری فوندا م !