دیباچه

دیباچه

هر چه می خواهد دل تنگت بگو
دیباچه

دیباچه

هر چه می خواهد دل تنگت بگو

شریعتی و آل احمد

پس از شریعتی و جلال کمتر کسی چون آن مردان به میدان قلم آمد و چرا در میان آل قلم جای خالیشان را کسی پر نکرد ؟

نخستین ویژگی مشترک آن دو تن این بود که هر دو با مردم بودند ، هر دو به زبان مردم سخن می گفتند ، هر دو تبارشان به ده باز می گشت ؛ یکی از مزینان و دیگری از اورازان ، هر دو غم از دست رفتن سنت و مذهب را داشتند ، هر دو در احیای مذهب راستین کوشیدند ، هر دو با خرافه سخت جنگیدند . هر دو گفتند که تا توده مردم و تا روحانیون و روشنفکران زبان هم را در نیابند و به هم نپیوندند ، امید بهروزی بیهوده است . جلال و شریعتی هر دو از دستاوردهای فرهنگ غرب بهره ور بودند، هم سارتر و بکت و یونسکو و کامو را خوب می شناختند و هم مارکس را . هر دو در نوشتن ، صاحب سبک بودند ، جلال یک ناصر خسرو دیگر ، شریعتی یک لوتر دیگر .

هر دو در فرانسه بودند و هم به حج رفتند ، هر دو جانشان را در هر کلمه کتابشان نهادند ، هر دو با زر و زور و تزویر جنگیدند و هر دو شهید این سه شدند . هر دو ساده زیستند ، هر دو در اندیشه و عمل مردانه ایستادند و ایستاده مردند . هر دو به پستی و پلیدی و پلشتی " نه " گفتند و به پاکی و پارسایی " آری " !

 * نقل از غلامرضا امامی بر گرفته از کتاب زندگی و اندیشه جلال

      **راستی می دانستید که این دو دوست چقدر مرگشان شبیه یکدیگر بود ؟!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد